شعر و نظم
ریشه و سرچشمه همه هنرها همان یک منبع واحد حسی و احساسی ایست که از ارگانیزم زنده انسان پا به وجود میگذارد ، اما تنها کاربرد مواد هنری چون رنگ، نور، ماده، صدا و لفظ است که هنرها را از هم متفاوت و به یکی نقش و لقای دیدنی میبخشد، به یکی شنیداری، به یکی هم نوشتاری، به یکی تجسمی به تعدادی هم لقای آمیخته از همه این خاصیتها و عناصر حسی را . رنگ، برس، مواد و وسايل نقاشى همواره مقدم ترين اسباب برای تبارز احساسم در ساحه هنر بوده اند، اما گاه گاه بعضی حالات زمينه هاى را بار آورده تا بی درنگ قلمی بدست گرفته وبدون توجه به باریکی ها وقانونمندی هاى وزن وعروض و خوب گفتن و خوب نوشتن، موضوع را در قالب حروف، الفاظ وکلماتی جا داده تا احساس وعاطفه ام رادر قبال آن تبارز داده باشم .
به نظر من شعر نقاشی ایست که توسط لفظ نقش شده و همان طور نقاشی را شعری میدانم که با نور ، رنگ و ماده موزون میشود، آنچه که هنرها را با هم مشابه می سازد استفاده مشترک به کاربرد تکنیک علمی اصول و عناصر هنری مانند ریتم، هارمونی، وحدت، تنوع ، کنتراست و توازن است که در منسجم سازی کمپوزیشنهای هر یک به کار برده شده و به آنها ماهیت شاعرانه میدهد، برخی از این قواعد و تکنیک ها تحت عنوان قوانین تجسمی یا سه بعدی استفاده میبرد، برخی به نام تئوری سرها، تالها، راگها، ملودیها، برخی هم تحت عنوان قوانین تئوریهای رنگی، نوری، شکلی و برخی هم تحت عنوان قانون عروضی برای چیدن موسیقایی واژه ها ، عبارات و یا جملات آنرا مطرح میکنند. فتانه